Sunday, May 10, 2009

ودکا



به قول علی بی غم گنج قارون:
شب عید است و یار از من چقندر پخته می خواهد.

هفته پیش رفته بودم ویلای یکی از استادای دانشگاه، قصری بود در نوع خودش. ینگه دنیا بهشتی بود که برادر کلمب به ساکسون ها هدیه داد.

شنبه صبح میرم کتابخونه دانشگاه دو تا کتاب مربوط به پروژه ام برای سه ماه قرض می گیرمو میام خونه. با رضا برای ناهار جوجه میزنیم و برای شب هم که باید رفت و لبی تر کرد.

No comments:

Post a Comment