Sunday, July 19, 2009


1. الان تقریبا هفت ماه میشه که از ایران خارج شدم. اعتراف می کنم که در این مدت کم اینقدر حال و هوای مردم تغییر کرده که من به خودم حق ندم، در مورد که اینکه مردم چه باید بکنند و برعکس نظری بدم. اما من در سه سال زندگی در مشهد، تجربه جالبی از اون شهر نداشتم.
یادم نمیره اون شبهایی که خوابگاه در جریان آغاجری شلوغ بود و لباس شخصی ها خوابگاه رو محاصره کرده بودند و در خوابگاه کسی از ترس حمله جرئت نمیکرد بخوابه،.دوستان مشهدی حتی حالی هم از ما نمی پرسیدند چون مشغول درس خوندن برای امتحان های پایان ترم بودند و ما باید فردای اون شبها در امتحان ها شرکت میکردیم.

این یک نمونه از اون خاطرات بود. اصلا از نگاه من مردم مقصر نیستند که فرهنگ اون شهر متناسب با جمعیت رشد نکرده و امیدوارم اگه بازم مسیرم به مشهد افتاد یک شهر مدرن رو ببینم.
2. اینجا هوا کمی خنک شده و آسمون هم زیباتر از همیشه. دیروز رفتم به یک شبه جمعه بازار که کشاورزا بیشتر سبزیجات تازه میفروشن. همیشه عاشق اینجور بازارها بودم، منو یاد بازار روز فیلم "ماهی ها هم عاشق می شوند" انداخت.
3. دو تا فیلم کلاسیک از کتابخونه گرفتم. این و این یکی. دومی جالبه که کلا 500 نفر براش نظر دادن. فکر کنم از اون فیلمهای آنتیونی هستش که کسی نمیتونه تحملش کنه.

No comments:

Post a Comment